نمیتوان هرچه را گفت و هر چه را شنید، و انتظار طراوت هم داشت؛ شنیدنها، گفتنها، و دیدنها، و هر آنچه در تعامل با خود و دیگران میکنیم، به خود ما بازخواهد گشت؛ بذرهای خیر که در زندگی همنوعان میکاری، در زندگی خویش درو میکنی. و برداشتهای ما، غیر از این نیست؛ هرچه بکاریم، در فصلی درو خواهیم کرد.
رویش نو:
از سرمای تعصبها که درگذریم، مجالهای تازه برای رویش تازگیها کم نیست.
خاصیت علم آن است که به ما بیاموزد چه چیزهایی را تجربه نکنیم.
اعترافکِشی، راه عذرخواهی را میبندد، و اعترافهای خودخواسته، عین عذرخواهیاند و همگام با آن.
نیاز به قدرتِ ما، تنها میتواند در همراهیِ "فروتنانه" و "صادقانه" و "محبتآمیز" در فضای "احترام" ارضا شود.
خوشبختی، یک فرآیند است نه یک فرآورده. خوشبختی، "محصول ازدواج" نیست، بلکه حاصلِ"فرآیند زندگی"ست.
زندگی، سیاحتیست از خامی، به جانب پختگی، و برای پختگی، چشیدن سرد و گرمها، شکست و ناکامیها، و درد و رنجها یک ضرورت است.
ما میباید با "واقعیت" صلح کنیم تا بتوانیم به کشف "حقیقت" برسیم؛ تا زندگی بهتری داشته باشیم.
افسردهها، افسرده نمیشوند، بلکه افسردگی میکنند.
یکی از تلخترین آمارهایی که امروزه به مشکلات زوجهای جوان مرتبط میشود، مربوط به سهم خانوادهها در اختلافات و جداییهاست.
از سرمای تعصبها که درگذری، مجالهای تازه برای رویش تازگیها کم نیست.
گاه، باورهای دینی و مذهبی ما تبدیل به "سم روابط" میشوند.
تمام صفتهای اخلاقی نادرست ما، همه از جنس سموم درونیاند.
انسانها برای در امان بودن از آزار دیگران، یا به راه "مهرطلبی و جلب محبت و حمایت دیگران" میروند، یا "برتریطلب و پرخاشگر" میشوند، و یا به "عزلت و دوریگزینی" روی میآورند.
حقیقت، آن است که ما از دست خود خسته ایم که بر دیگران آوار میشویم.
شخص عصبانی، کنترل خود را از دست میدهد تا بتواند کنترل دیگران را بهدست بگیرد و به این شکل، آنها را وادار به تمکین سازد.
تمام کسانی که انتظار یک زندگیِ مشترکِ بیتعارض و بیکشمکش دارند، مهیّا به پرداخت هزینۀ عشق نیستند.
بیهدفی، زایندۀ ابهام است، و ابهام، زایندۀ سرگردانی.
درک یک وضعیت، مقدمۀ مهمی برای سازگاریست.
پیامبران، واسطههای میان انسان و خداونداند، اما واسطههایی که فانی حقاند، نه حائل حق؛ آنها شمعهای بیسایهاند.