گاه، باورهای دینی و مذهبی ما تبدیل به "سم روابط" میشوند.
تمام صفتهای اخلاقی نادرست ما، همه از جنس سموم درونیاند.
انسانها برای در امان بودن از آزار دیگران، یا به راه "مهرطلبی و جلب محبت و حمایت دیگران" میروند، یا "برتریطلب و پرخاشگر" میشوند، و یا به "عزلت و دوریگزینی" روی میآورند.
حقیقت، آن است که ما از دست خود خسته ایم که بر دیگران آوار میشویم.
در بسیاری از اوقات، مشکل ما به ظاهر با دیگران است، اما به واقع، با "خود" و "انتظارات خود" مسئله داریم.
انسان امروز، حال خوشی ندارد؛ میزان رضایتها، امیدها، خستگیها، و به تَبَع آنها، شادیهای ما بسیار افول کرده است.
بر این باورم که علت استقبال جامعۀ ما از این "عبارت و مفهوم"(آدمهای سمی)، چیزی جز کسب احساس دلچسب "تأیید خویشتن" و "گریز از محکومیت خود" نیست.
مسئله یا از ما آغاز میشود، یا به ما ختم میگردد؛ از این دو خارج نیست.
بزرگترین مشکل ما، ظاهراً دیگرانند، و این دیگران همه جا هستند.
عبارت "آدمهای سمی" را عموماً شنیدهایم. این عبارت احتمالاً برگرفته از کتاب "لیلیان گلاس" به همین نام است. اما استقبال جامعۀ ما از این "عبارت و مفهوم" جای تأمل بسیار دارد.