سمزدایی یا دیگرزدایی؟
یادداشتی بر مفهوم آدمهای سمی؛ بخش پنجم
انسان امروز، حال خوشی ندارد؛ میزان رضایتها، امیدها، خستگیها، و به تَبَع آنها، شادیهای ما بسیار افول کرده است.
با اینهمه احساس ناخوشی، اما، ترجیح اکثریت، نه درمان، بلکه گلایه و غرزدن است؛ هر کسی دیگری را وسیله و محملی مییاید برای اعلام خستگیها و نارضاییها و دلخوریهای خود، و بدین طریق تقریباً همگان به سنگین نمودن یکدیگر همت میکنیم، و سنگین شدن، معنایی جز سمی شدن ندارد.
و اینهمه ناخوشی، تقریباً تماماً فرافکنی میشود؛
گاه به دولت و سیاست،
گاه به مردم و اجتماع،
و گاه به خدا و دین و عقاید و نظایر آن.
سخن این نیست که دولت و مردم و اجتماع و غیره هیچ خلل و مشکلی ندارند، پرسش این است که اینسوی ماجرا که ما نشستهایم بیاشکال است!؟
دین و خدا و عقاید، آنجا تحفۀ خرافات میشوند که مخاطبانشان با کتاب بیگانهاند ..
و روابط میان انسانها آنجا آشفتهتر است که جای محبت و مهربانی را، به مهرطلبی دادهایم ..
آنچه ما را آزاد میکند، حقیقت است، آن هم حقیقت در مورد خویشتن، نه دربارۀ دیگران.
اینکه خود را "صادقانه"، و با "جدیت"، بدون "فرافکنی" وارسی کنیم، یک ضرورت است. بیحوصلگیها، بدخلقیها، استرسها و مانند آن، به هر علتی در ما رخنه کرده باشند، با گذار زمان، یا گریز از مردمان یا حذف مدام آنها رفع نخواهد شد.
- حمید ارسنجانی