عشقشناسی(6)
نگرشی از منظر روانتحلیلی بر مقولۀ عشق
شیلر، شاعر و نمایشنامهنویس آلمانی(1759-1805) میگفت: "کوچکترین کلبهها برای عشاق راستین، بهقدر کافی بزرگ است." حقیقت آن است که شاید تاکنون هیچ گزارشی به دست نیامده باشد که کسانی از ابتدا تا انتهای عمر به چنان کلبهای محدود شده باشند.
اما اگر عشق در یک کلبه، تا اینهمه لذتبخش است، چرا در پیِ برگزاری این عشق در یک ویلای بزرگ نباشیم!؟ آیا در آنصورت، عشق ما دلپذیرتر نخواهد شد؟ سؤال اینجا این است که اگر عشق، خود، کامل است، چرا میباید در پی کمک گرفتن از چیزهای دیگر باشیم؟ عشاق راستین، میتوانند زندگی را در کلبه آغاز کنند، اما نمیتوانند با همان کلبه، تا پایان راه ادامه دهند.
عشق، از اینروی، تنها چیزی نیست که بتواند برای ما رضایت کامل فراهم سازد؛ ما حتی در عشقورزی، نیازمند منابع دیگری از رضایت هستیم، تا از عشقمان حمایت کنند و ضعف و نقصانهای آن را رفو نمایند.
واقعیت آن است که عشق، از هر منظری که به آن نظر کنیم، قادر نیست عناصر شخصیت ما را تغییر دهد، حتی در کوتاهمدت؛
انسان برونگرا، با عشق و یا بیعشق، برونگرا خواهد بود، و برونگرایی اقتضائات خود دارد، از جمله آنکه در کلبۀ تنهایی، حتی در کنار معشوق خود، دیر یا زود، به اردوگاه افسردگی عقبنشینی خواهد کرد. یعنی شادمانی، تماماً مبتنی بر عشق نیست. و همینگونه است، خوشبختی.
تمام آنچه از جنس ساختار روانیاند، مسائلی اینچنین، با عشق خواهند داشت، علاوه بر آنکه معنای محبت، صمیمیت، توجه، و مانند آن نیز، برای تمام ساختارهای روانی، یکسان نیست.
- حمید ارسنجانی