یادداشتهای زندگی(11)
زوجها و خانوادهها
یکی از تلخترین آمارهایی که امروزه به مشکلات زوجهای جوان مرتبط میشود، مربوط به سهم خانوادهها در اختلافات و جداییهاست؛ تقریباً اکثر اختلافها و طلاقها، بهگونهای با خانوادهها ربط وثیق و تنگاتنگ دارد و حتی گاه، خانواده، عامل آن است. از این آمار نباید نتیجه گرفت که زوجها هیچ کم و کاستی ندارند و تقصیرها به اصطلاح همه بر گردن خانوادههاست. اینگونه نیست که اگر زوجها خانواده نداشتند، یا هیچ مداخلهای نمیکردند، هرگز طلاقی هم نبود، بلکه آمار از این حکایت پرده برمیدارد که راهنمایی غیرعلمی تا چه اندازه فاجعهبار است.
بیشک هیچ خانوادهای - صرفنظر از استثنائات – علاقهمند به جدایی فرزندشان نیستند اما متأسفانه آنها با کمال خیرخواهی، و بهمنظور کمک به حل و رفع مشکلات فرزندشان، چنین نقش نامناسبی را ایفا میکنند.
این قصه غالباً به دو شکل پیش میرود:
زوجین، مشکلات و دلخوریهای گاه و بیگاهشان را نزد خانوادهها میبرند و آنها نیز از سر دلسوزی، گاهی لجبازانه و گاه خشمگینانه و گاهی هم همدلانه چیزهایی به عنوان راهکار به فرزندشان میدهند.
شکل دوم آنجاست که خانوادهها از همان ابتدا – وقتی هنوز چیزی از دلخوری جابجا نشده – کنترلگری خود را اعمال میکنند و به اصطلاح قصد دارند با انتقال تجربیات، زندگی فرزندشان را سامان دهند؛
هر دو به یک مقصد میرسند؛ افزایش نابسامانیها. و تمام موضوع آن است که پاسخهای کهن، حلّال مشکلات نوین نیست، نسل امروز، چنانچه علمی زندگی نکند، بیتردید به زندگیِ مشترکِ "رضایتمند" و "طولانی" نخواهد رسید.
- حمید ارسنجانی