یادداشتهای زندگی(14)
ازدواج و خوشبختی؛ بخش دوم
"ازدواج، هرگز بدون بحران رشد نمیکند؛ تولد آگاهی، بدون درد نیست"(کارل گوستاو یونگ)
پرسش مهمیست که برای افراد متأهل میتواند بسیار سودمند، و برای دیگران بیتردید نکتهآموز است:
کمی با خود صادق باشید و تنها به خود – و نه به دیگری – پاسخ دهید که اگر امروز قرار بود این راهِ طی شده را بازگردید، و از نو آغاز کنید، آیا همین راهی که آمدهاید را دوباره میآمدید!؟ بیگمان، پاسخ غالب، منفیست، با آنکه اغلب امروزیان، انتخابی عاشقانه داشتهاند.
اما از این پاسخ منفی، لزوماً نمیتوان نتیجه گرفت که ما انتخابمان خطا بوده است. ازدواجِ رضایتمند، عناصر مهم دیگری هم دارد که اگر از انتخاب همسر مهمتر نباشند، بیشک کمتر نیستند. به جرأت میتوان گفت که اگر افراد، نیمی از این سختگیریهای وسواسگونه که برای انتخاب خود لحاظ کردهاند، صَرف تصحیح نگرش خود به عشق، زندگی، رضایت، ازدواج، معنا و نظایر آن مینمودند، اینهمه آمار جداییها فراوان نبود. این سادهترین، و ناشیانهترین تصوریست که افراد با خود میکنند که اگر به جای این، با آن، زندگی مشترک خود را میساختم، قطعاً خوشبختترین فرد روی زمین بودم!
از این سخن چنین استنباط نشود که "پس هر کسی با هر کسی ازدواج کند مهم نیست!"، خیر. آنچه بر آن میخواهم تأکید کنم آن است که در پیِ قهرمانِ ناجی بودن، جز سرگردانی و درماندگی نتیجهای ندارد؛ ازدواج، "رنج مقدسی"ست که هر کسی در ازای رشد شخصیت خویش میپردازد و آنکه مهیّا به پرداخت این هزینه نیست، مهیّا به زندگی خشنود و رضایتمند نیست. اینگونه است که اغلب ما، هرچه میرویم، نارسیدهتریم ..
زندگی، سیاحتیست از خامی، به جانب پختگی، و برای پختگی، چشیدن سرد و گرمها، شکست و ناکامیها، و درد و رنجها یک ضرورت است.
- حمید ارسنجانی