یادداشتهای زندگی(16)
اعتراف و اعترافکشی؛ بخش نخست
نیاز ما به قدرت، گاه چنان اوج میگیرد که صحنۀ زندگی را تبدیل به بازجویی و اعترافکِشی میکنیم. از نامطلوبترین رفتارها که نه تنها نیاز به قدرت ما را ارضا نمیکند بلکه آن را در موقعیت آسیب قرار میدهد همین رفتار است، علاوه بر آنکه طرف مقابل را نیز تحریک میکنیم تا در وضعی مشابه، همین کار را با ما انجام دهد. نتیجه آنکه صحنۀ زندگی تبدیل به دادگاهی میشود که مدام طرفین در پیِ تثبیت حق خویشاند.
این حق را برای چه میخواهیم؟ً کجا به کارمان میآید که میکوشیم آن را اکنون از آن خود کنیم!؟ این پروندهسازی را برای چه میخواهیم!؟ غالباً از شایعترین موقعیتها برای استفاده از این حق، تثبیت قدرتخواهی ماست. اما واقعیت این است که این روش، جدای از آنکه هیچ کمکی به رابطۀ ما نمیکند، موجب "رشد شخصیت" ما نیز نمیشود، علاوه بر آنکه نیاز ما به قدرت را نیز ارضا نخواهد کرد، و همین است علت آنکه هرچه پیشتر میرویم، کمتر به مقصود میرسیم. شریک زندگی ما، حریف مبارزۀ ما نیست که بدین شیوه در تدارک مغلوب کردن او باشیم. زندگی مشترک، یا دوسر بُرد است، یا دوسر باخت.
برخلاف آنچه ما در این موقعیتها تصور میکنیم، نیاز به قدرتِ ما، تنها میتواند در همراهیِ "فروتنانه" و "صادقانه" و "محبتآمیز" در فضای "احترام" ارضا شود. احترام، صورت دیگری از قدرتخواهی ماست، و آنجا که از شیوهای توهین و تحقیر و تنبیه و سرزنش بهره میبریم، دقیقاً به نیاز خود پشت کردهایم!
- حمید ارسنجانی