یادداشتهای زندگی(6)
"قدرشناسی" و "سپاسگزاری"( که من اینجا، هر دو را به یک معنا میآورم) در میان ما، پدیدهای کمرنگ و نامتعادل است؛ گاه، کسانی آن را با "خوشخدمتی" اشتباه میگیرند، و گاه، برای کسانی طعم "تملق" دارد، و گاه، بهراحتی از آن چشمپوشی میشود، آنجا که قرار است دربرابر "وظیفهای" ابراز شود.
کمرنگی سپاسگزاری در میان ما، از مهمترین علل کاهش صمیمیتهاست و از مهمترین و شایعترین نقاط آسیبپذیری این فضیلت آنجاست که پای وظیفهها در میان است. کم نیست مواردی که تعیین وظیفهها، مانع جاری شدن این فضیلت شیرین میشود اما کدام حکم عرفی، عقلی، اخلاقی و یا دینی گفته است اگر کاری وظیفۀ شما بود، من نباید سپاسگزاری کنم!؟ و کدام حکم انسانی مرا مجاز میکند که اگر شما درحال انجام وظیفه بودی، من میتوانم از شما آمرانه طلب کنم!؟ ما از تعیین وظیفهها چه مقصودی داریم؟ احتمالاً هدف این است که امور، بهتر و روانتر پیش روند، اما حقیقت این است که وقتی افراد در انجام وظایفشان مورد ستایش و سپاس قرار میگیرند، بهترین عملکرد را ارائه میدهند.
سوی دیگر این نسبت، شخص سپاسگزار است؛ سپاسگزاری، جلوهای بیزیان از مهربانیست. گونهای بازپسدادن محبت است. سپاسگزاری یعنی این شادی، لذت، و یا حس خوبی که تو در من ایجاد کردهای، میخواهم با خودِ تو سهیم شوم. و طلبکاری که جایگزینی نامبارک برای سپاسگزاریست، از آنجا زاده میشود که ما مایل به سهیم کردن دیگران، در حسِ خوبِ خود نیستیم، ازاینروی، انسان خودخواه، اهل سپاسگزاری نیست.
- حمید ارسنجانی