یادداشتهای زندگی(8)
یکی از عناصر مهم در روابط جدی این است که طرفین رابطه، هدفی مشترک، و معین و بیابهام دارند؛ بیهدفی، زایندۀ ابهام است، و ابهام، زایندۀ سرگردانی. نیازها البته، بطور کلی سهم وافری در ایجاد این روابط مبهم و بیهدف دارند؛ احساس تنهایی یکی از آنهاست. تنهایی، ما را در موقعیت اضطراب قرار میدهد، و مقبول شدن نزد دیگران، از راهکارهای مؤثر روانیست برای دور نگهداشتن اضطراب. از اینروی، نیاز ما به "دوستداشتهشدن"، پاسخیست که عمیقاً به احساس تنهایی ما و در نتیجه به اضطراب ما داده میشود.
بنابراین عجیب نیست که احساس تنهایی، گاه، سبب میشود هر رابطهای را با تمام ابهاماتش بپذیریم. این اتفاق، تفاوت چندانی با نیاز جنسی ما ندارد. در این حالت نیز، هر کسی ممکن است جایی در روابط ما بیابد. سخن من البته بر سر درستی یا نادرستی چنین روابطی نیست، بلکه بیش از آن به این نکته تأکید دارم که اگر طرفین رابطه، معین کنند که هر یک چه میخواهند، دستکم انتظاراتشان تصحیح میشود، و تصحیح انتظارات، وضع ما را در رابطه سامان میدهد. پس مهم است که از هر رابطهای، بدانیم طالب چه چیزی هستیم. بسیاری از رابطههای گسسته و یا شکستهای عشقی، ناشی از همین ناهماهنگیهاست.
اما بسیارند کسانی که از ایجاد روابط جدی هراس دارند، زیرا "تعهد و مسئولیت" ایجاد مینماید و "آزادی" شخص را محدود میکند. به همین علت، ترجیح میدهند که خود را به روابط غیر جدی، یا اصطلاحاً روابط کافیشاپی سرگرم کنند. مهم است که تعریف خود را از "تعهد" و "مسئولیت"، به درستی وارسی کنیم و در مطابقت آن با "واقعیت" بکوشیم، در غیر اینصورت، آنجا که شریک زندگی خود را برگزیدیم، گریبان ما را خواهد فشرد.
- حمید ارسنجانی